این همان چیزی است که یک دستیار شخصی برای آن است، تا زمانی که رئیس می خواهد همیشه آنجا باشد. و آنچه را که او می خواهد انجام دهد. این مرد می خواست تنش را از بین ببرد - دستیار بدون تردید در دسترس بود و از او سوء استفاده کرد. با توجه به گریه ها و آه های او نتیجه بگیرید - این همان کاری است که او دوست دارد!
می توانم بگویم مرد غریبه در اتوبوس با سبزه طوری رفتار می کرد که انگار مدت هاست همدیگر را می شناسند. او با چاپلوسی دراز کشید در حالی که دختر داشت دیکش را می مکید و آنها بدون هیچ خجالتی یکدیگر را لعنت کردند. دختر نه تنها سوار اتوبوس شد، بلکه برجستگی های قوی سوراخ خود را از چوب آن مرد نیز احساس کرد.